شنبه صبح دو نفر از همکاران خانم با راننده اومدن دنبالم. از سوپرمارکت به تعداد همکاران کیک و آبمیوه گرفتم و داخل ماشین گذاشتم. وقتی وارد دانشکده شدم با بنرهای تسلیت و همکارانی مواجه شدم که همه برای عرض تسلیت در سالن اجتماعات جمع شده بودند. لحظات سختی بود و اشک‌های ناخوداگاه که از روی دلسوزی و ناراحتی بود امانم نمی‌داد. ظهر با آژانس به خونه اومدم و با وجود بی حوصلگی به اصرار خواهرزاده‌هام براشون پیتزا و پیراشکی درست کردم. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بازاریاب کوچک لونه بهترین ها درترکیه کتابخانه باقرالعلوم درسجین تحصیل خارج از کشور دانلود پاورپوینت مرجع کنکور ایران Hadid Share